نمای کامپوزیت
تغيير در ساختار شهر، نمود خود را برداشت و تصور از يك ساختمان نيز نشان داد. در شهر سازي مدر نيستي، برداشت سنتي از خيابان، به مثابه فضايي محصور از بين رفت و ساختمانها تبديل تبديل به احجامي منزوي گشتند كه در فضايي متداوم و لايتناهي، چيده میشدند. ساختمانها داراي حداقل نما شده (اگر سقف را بهعنوان نماي پنجم كه بعدها مطرح شد)، صحبت كردن از دو نماي اصلي و فرعي پوچ گرديد.(توقعات از نما( نما به عنوان جزئی از کل – ۲) – نمای کامپوزیت)
پيشگامان معماري آن دوران، ناگهان ساختمان را موجودي سه بعدي معرفي كرده كه میبايستي از همه طرف قابل ادراك و تجربه باشد، آنها از” Rotated façade”(به معناي نمايي كه به خاطر قابليت چرخيدن عابر دور ساختمان، میبايستي پيوستگي لازم را دارا باشد) صحبت میكند. نقاشي و مجسمه سازي مانند مانند كاتاليزاتوري براي تبديل ساختمان به يك مجسمه يا حجم منفرد عمل نمودند. آنچه درگذشته، فقط براي چند نوع خاص از بناهاي عمومي و در موقعيتي خاص (روي تپه) مورد استفاده قرار میگرفت، به ساختمانهای مسكوني نيز، تعميم داده شد. از اين پس هر ساختمان از هر طرف قابل تماشا و تجربه شد، بناها به ضرر فضاهاي شهري، در فضاهاي متداوم و بي كران قرار گرفتند.